کوتاه بیا

خیلی جاها باید خشم را فرو برد و کوتاه اومد و بزرگ شد...

کوتاه بیا

خیلی جاها باید خشم را فرو برد و کوتاه اومد و بزرگ شد...

این وبلاگ محل درج مطالب و کلیپ های کوتاه است.
اینها تراوشات فکری درباره زندگی و نکات پیرامونش هستند. نظرات شخصی و نه لزوما 100% درست.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتخابات امریکا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آنچه که میتوان از برخی اقدامات غرب برداشت کرد اینست که آنها شاید به معنای ظاهری و عام سانسور و فیلتر یک جریان یا اشخاص و یا افکار را نداشته باشند اما دوترفند اساسی را پیگیری میکنند:


1- نفوذ در یک جریان فکری و تربیت افرادی درست مانند آن برای به انحراف کشاندن اصول و اهداف درست آن جریان

 2-دادن تریبون به جریان مخالف اما تجهیز، قدرتمندسازی و تشویق چندین تریبون علیه همان جریان به صورت مستقیم و غیر مستقیم

  • علمیو علمیو
  • ۰
  • ۰

دنیای سرگرم!

دخترک پاهایش را از آب سرد بیرون آورد. کمی دردش تسکین یافته بود. مادر آنقدر اشک ریخته که سوی چشمانش درحال از بین رفتن است. دکتر گفته"شما آب مروارید دارید". از پدرخوانده دخترک خبری نیست. او پس از کلاهبرداری در یک پروژه مسکونی و اختلاس پول مردم پا به فرار گذاشت.

دخترک زیر لب فقط میگوید"چرا من؟!"

مادر با یک دست، دست دخترک نازش را میگیرد و دست دیگرش را روی سر او میگذارد. دخترک آرام می شود و سرش را روی پای مادر میگذارد. وقت از نیمه شب گذشته و مادر به جای لالایی برای دخترک از خاطرات می گوید"حمید بابات خیلی مهربون بود. خوشحال بودم که با پسرعموم ازدواج کردم. اما یه مشکلی وجود داشت و ما از اون ساده گذشتیم. مشکل خیلی بزرگ بوده که تو الان باید درد بکشی. وقتی من و بابا حمید کوچیک بودیم حلبچه را بمباران کردن؛ اونم شیمیایی. وحشتناک بود. مثل بمباران هیروشیما که خبراش را میشنیدیم. این بارهم دست آمریکا توی کار بود. میگفتن اونه که از صدام برای این جنگ حمایت میکنه. میگفتن ما تحریمیم وحتی سیم خاردارهم به ما نمیدن. ما استقامت کردیم. یکی از بمبهای  شیمیایی نزدیک خونه عمو خورده بود و حمید هم که توی کوچه با بچه های دیگه بود از مضرات این بمب بی بهره نموند!"

مادر نگاهی به صورت دخترک انداخت؛ او همچون فرشته ها خوابش برده بود. 

پاهای دخترک نازش را نگاه انداخت و هر کس را که از ذهن میگذراند نفرین میکرد"نفرین بر تو صدام کثیف.نفرین برهرچی بعثیه. نفرین بر تو آمریکای جنایت کار. نفرین به تو فرهاد که من فکر میکردم ادم خوبی هستی. خدا ازت نگذره که من و بچمو تو این حال با این همه طلبکار و ناراحتی مردم گذاشتی و رفتی"

سرش را روی لبه صندلی که رویش نشسته بود گذاشت و به خواب رفت. 

ساعاتی گذشت. 

الله اکبر... صدای اذان بلند شد.

مادر، آرام چشمانش را باز کرد. مثل همیشه لبخندی برلبش نشست. برای او که فقط خدا مانده بود و بس، صدای اذان و نماز اول وقت بسیار لذت بخش بود. مردم اما هرروز به او طعنه میزنند"تو و شوهر کلاهبردارت همه از یک طیفین. شوهرت پیشونیشو داغ کرده بود که ما را گول بزنه تو هم همینطور. حقمونو از تو و شوهرت میگیریم" 

آرام دخترک را بلند کرد و روی تشک گذاشت. لباس نمازش را برتن کرد و آماده اقامه شد. پاهایش توان ندارد. او چندوقتیست نشسته نماز میخواند. دورکعت تمام شد و سلام داد. همیشه بعد از گفتن ذکر، یادی از دردمندان کرده و برای مظلومان جهان دعا می کند. ولی آخرش آه سوزناکی می کشد که "چرا این جنایت ها در دنیا تمام نمیشه!؟ چرا کسی به داد مظلومان نمیرسه؟!" 

ساعتی گذشت و مادر از پای جانماز بلند شد. سمت تلویریون رفت، کنترل را برداشت، دکمه روشن را فشرد. صورت یک خبرنگار نمایان شد. می گفت " پس از حدود یک سال کشمکش بالاخره رییس جمهور امریکا انتخاب شد"

دنیا داشت ترامپ را نشان می داد...


  • علمیو علمیو